hacked by hitler

hacked by hitler

hacked by hitler

hacked by hitler

مهر

هرروزاز گوشه و کناراین کره خاکی خبر (مرگ.بیماری.گرسنگی.آزار جنسی...)رو می شنوی ومتاثر میشی.چنانچه محور این خبرها کودکان باشن ناخودآگاه غصه ت بیشتر میشه چون بچه ها از معصومیت خاصی برخوردارن.پاکی.زیبایی وبی گناهی ذاتی اونا چنان گیراست که همه رو به حمایت از اونا وا میداره.اما گاهی این موجودات دوست داشتنی وپاک وبی گناه از ناملایمات روزگار درامان نیستن وبه دردی بی درمان یاسخت درمان مبتلا میشن.اینجاست که به حمایت بزرگترا نیاز دارن.گرچه اونا به قدری بی ادعا هستن که هیچوقت خواسته شون رو به زبون نمیارن.در واقع بلد نیستن بگن.چون از عمق درد خبر ندارن........اما وقتی به چشاشون نگاه کنی نگاه بی رمق اونا پر از خواهش وتمناست..وملتمسانه می گن:

خیلی دلمون می خواد زندگی کنیم.............

بله دوستان میون بچه های خودمون فراوونند بچه های نازوقشنگی که به بیماری سرطان مبتلا هستن ونیازمند مهر ومحبت ما..............واسه همین یه عده آدم دلسوز جمع شدن تا کمکهای سبز شما رو نثار اونا کنن.........

تا گلهای قشنگ این مرزوبوم پژمرده نشن........

برای اطلاعات بیشتر:تلفن۲۲۴۵۱۴۱۴

شماره حساب:۴۴۴۴بانک صادرات شعبه قائم فراهانی کد۱۴۴۵

info@mahak-charity.org

حتی با ماهیانه ۲۰۰۰تومان میشه عضو شد ویه ذره از هزینه رو تقبل کرد مگه نه؟؟؟؟؟؟؟

نیاز

با تن نحیف و پر دردش

نی نی کم فروغ چشمهایش

دستان کوچک ولرزانش

می دود به سوی کوچه

به شوق بازی.به شوق شادی

تا که حلقه ای شود در بازی عمو زنجیر باف بچه ها

تا که درد را.کرختی را

بیندازد شت کوهها

افسوس............

چندیست  عمو روزگارزنجیر درد ورنج را بسته به پای او

ندارد نای بازی.شوق شادی

نگاهش به نگاه نگران مادر..........

بی صدا می پرسد ـچرا.......؟

مرا فرقیست با آنان...

مرا دردیست به جان ودرمانش............آیا؟!!!!!!!!!!

نگاه پرنازش....

دل پررازش....

دست پر نیازش ......

پر می کشد به تمنای مهر .............

                                             به سوی مهر

                                                  سهیلا دی ۸۴

رنج

من نمی دانم.

ـو همین درد مرا سخت می آزارد ـ

که چرا انسان.

این دانا.

این پیغمبر.

در تکاپوهایش.

چیزی از معجزه آن سوتر!

ره نبردست به اعجاز محبت.

چه دلیلی دارد؟

چه دلیلی دارد؟

که هنوز.

مهربانی را نشناخته است؟

ونمی داند در یک لبخند.

چه شگفتی هایی پنهان است!

من بر آنم که دراین دنیا

خوب بودن. به خدا. سهل ترین کاراست.

که چرا.

تا این حد

با خوبی بیگانه ست و همین درد مرا سخت می آزارد

                                                                    فریدون مشیری

 

نقش دوست

درخاطرات خوب وبد همه آدما.همیشه رد دوست دیده می شود.وقتی از خاطراتت حرف می زنی حتما دوستی را در کنار خود داشته ای.خاطرات(دبستان.کوچه.محله.دبیرستان.دانشگاه ومحل کار)داشتن دوست نیاز طبیعی آدماست.بطو ریکه اگرکسی رو بدون دوست ببینیم درسلامت روح وروان او دچار شک وتردیدیم.میگن:اگه خواستی کسی رو بشناسی ابتدایک نیم نگاهی به دوستان دور و بر او بینداز.شاید بتونه یک شناخت اولیه به ما بده..........

در این آشفته بازار!!!به اعتقاد بعضی ها بازاراعتماد کسادٍ.وجنس دوستی نایاب!

که نمی شه به دوست دست یافت.اما من هنوز به این باور نرسیده ام و معتقدم که وقتی بدونی از دوست ودوستی با او چه می خوای بیشتر راه رو طی کرده ای به شرطی که برای خرید این جنس(دوستی)بهای گرانی رو که همون (صداقت در گفتار وکردار) است رو بدی.شاید خیلی ها این مطلب رو شعاری بیش ندونند.ولی دلیل این ادعا دوستانی هستند که صداقت وشرافت اونها سبب شد من به  سلامشون پاسخ بدم...............وهمون شد که سالهاست به قول سهراب: 

دوستانی دارم به پاکی آب روان

بیایید کوچه پس کوچه های این دهکده سبزورنگارنگ رو با دروغ و ریا به دشت خشک ومتروکه تبدیل نکنیم.باز به قول سهراب:

چشمها رو باید شست.جور دیگر باید دید

*************************

انتظار

زمستان است و سرما

                     گویی...

سرمای جانسوز 

رخنه کرده در دلخانه وجود!!!!!

عشق جان میدهد در یخبندان جان!

دیده می گرید در حسرت عشق

امید کوچ کرده از صحرای دل

                          اما..............

پرنده انتظار لانه کرده درگرمای وجود

آرام نوک می زند به دانه صبر

تا به شوق پرواز با عشق

 پر زند تا اوج رهایی.................

                          وشگفتا!!!!!! 

پرواز مرغ انتظار و عشق........

                                                                                           

( سهیلا)  بیست وهشم دی ۸۴

*******************

به یاد عزیزانی که غریبانه در۴ بهمن در اهواز قربانی بازیهای شوم سیاسی شدند

بهمن

تو در کنار بنجره٫

نشسته ای به ماتم درخت ها٫

که شانه های لختشان خمیده زیر برف٬

من از میان قطره های گرم اشک٬

که بر خطوط بی قرار روزنامه می چکد٬

من از فراز کوه های سر سپیدو٬

کوره راه های ناپدید٬

نگاه می کنم به پاره پاره های تن٬

به لخته لخته های خون٬

که خفته درسکوت دره های ژرف!

درخت های خسته٬گوش می دهند٬ به ضجه مویه های باد٬

که خشم سرخ برف را هوار می زند.

من وتو زار می زنیم٬

درون قلب هایمان!

به جای حرف!!

                             ( فریدون مشیری)

سر آغاز

جیرجیرک به خرس گفت: دوستت دارم

خرس گفت: الان وقت خواب منه

خرس به خواب رفت ولی نمیدونست که عمر جیرجیرک فقط سه روزه