hacked by hitler

hacked by hitler

hacked by hitler

hacked by hitler

روزگار

 

 راه به راه

 

چقدر دلم برای عبور از خواب این همه دیوار گرفته است.  

هیچ وقتی از این روزگار ٬

من این دیوارهای بی دریچه را دوست نداشته ام. 

 هیچ وقتی ازاین روزگار  ٬

           من این همه غمگین نبوده ام. 

           راستش را بخواهید 

زادبوم من اصلا شب و دیوار وگریه نداشت  

ما همان اوایل غروب قشنگ ٬ 

رو به آسمان آشنا می رفتیم و 

صبح زود 

باز با خود آفتاب٬ آشنا تر برمی گشتیم .

لحاف شب از سوسوی ستاره سنگین بود 

ما خوابمان می برد 

ما میان همان گفت و لطف خدا خوابمان می برد ٬

ما ارزش روشن رویا را نمی دانستیم 

کسی قطره های شوخ باران را نمی شمرد 

 

ما به عطر علف می گفتیم:سبز 

طعم آسمانی آب هم آبی بود 

و ماه بلور بی اعتنا به ابر 

که برای مسافران پا به راه نور ترانه می خوهند

ما هم به دیدن باران و آینه عادت کرده بودیم

یکی یکی می آمدیم 

بعضی کلمات را از سرشاخه های ترد زمان می چیدیم

بعد حرف می زدیم نگاه می کردیم  

چم و راز لحظه ها را می فهمیدیم ٬

تا شبی که ناگهان  آینه شکست 

و سکوت  

از کوچه ی خاموش کلمات ٬ 

به مخفی گاه گریه رسید 

حالا سهمِ من از خواب آن همه خاطره ٬

چهل سال وچند چم وهزار راز نا گفته است٬ 

حالا بروِِ. یعنی اگر برویم بهتراست 

صبح ساکت است 

دیوارها بی دریچه  

 تو در کنج خانه و من رو به راهی دور...!

 

 

                                                   

 ( سید علی صالحی)